لوبیای سحر آمیزی در وجود من نفس می کشد...
خلق الانسان من علق
سلام به لحظه ای که تو در وجود من جوانه زدی و قلب من با بیشتر شدن ضربانش وجود تو را قبل از هر آزمایشی به من فهماند و من احساس کردم که یک معجزه دیگر در حال اتفاق افتادن است و این یعنی هنوز خدا به بشر امید دارد....
در آن روز هیچ آزمایشگاهی نتوانست مقدار شادی مرا بفهمد و ثبت کند... و این همه موهبت کجا من حقیر توان شکرگذاریش را داشتم....
فرزندم تو را در بطن خود حفظ می کنم که این فقط با دستان فرستاده ات به پایان می رسد و امید دارم روی از ما بر نگرداند و همیشه تا آخرین نفست تو را در دستانش حفظ کند.....
اینگونه سفر پر ماجرای ما آغاز شد و توشه راه من فقط امید به خدا در تکثیر سلول های کوچک توست که با سرسختی می جنگند که رشد کنند و جوانه زنند تا به این جهان چشم باز کنی و سپاس گوی خدایت باشی....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی