عزیزکم
این روزها مست میشوم با نگاهت پسرم وقتی که به من خیره میشی و با دستای کوچکت دست مرا میگیری اینگار عاشقانه های ما تمامی ندارد خدا تو را به ما ببخشد و یک روز دستانه مردانه ات دستان لرزان ما را بگیرد بهترین آهنگ را صدای قلپ قلپ شیر خوردن تو میدانم شاید روزی که بزرگ شدی سخت دلتنگ شیر خوردنت شوم... تو این روزها قهقهه زدن را یاد گرفته ای و دل ما را بیشتر میبری و من و پدرت، نمیدانی ولی روزی میفهمی، تکرار نفسهایت را دنبال میکنیم عزیزکم تو مرد هستی یک شیر مرد خدا 7 مهر 92 شما مسلمان شدی مبارکت باشد گل پسرم روزها نشسته ایم و بزرگ شدنت را شکرگزارم همیشه باشی مرد بزرگ.
نویسنده :
مامان
19:53
سلام سلام
پسر قشنگ مامان من عاشقتم شما هر روز داری بزرگتر می شی و با حوصله تر انگار میخوای ما رو شرمنده کنی شبها مثل یه گل میخوابی و من هر چقدر از شما تعریف کنم کم گفتم قشنگ مامان داری بزرگ و بزرگ می شی ماشالا و من از دیدنت فقط خدا رو شکر میکنم عسل مامان ...
نویسنده :
مامان
23:43
چهل روزگی گل پسر
پسر گلم شنبه 19 مرداد 92 شمسی شما چهل روزه شدید من و مامانی شما رو بردیم حموم و آب چهل روزگیت رو ریختیم تا شما صبور تر از این که هستی بشی و شما هم با تعجب به ما نگاه می کردی اما اینقدر آقایی که حتی وقتی سرت رو می شستیم هم هیچ چی نمی گفتی کلا اصلا بیقرار نیستس به جز مواردی که دل درد واقعا اذیتت می کنه فدای اون چشمات بشم این عکس بعد از حموم از شما انداختم مبارک باشه چهل روزگیت ...
نویسنده :
مامان
22:04
بدون عنوان
گل پسرم
س سلام مامانی کلی بزرگ شدی ها اینجا بغل مامانی هستی داره عاروقت و میگیره بابا هم این لحظه رو شکار کرد قربونت برم من پسملی ...
نویسنده :
مامان
19:04
سامیار متولد شد
خدایا من زبانم برای تشکر از تو جمله ای ندارد خدایا اینقدر موهبتت شیرین است که لبانم نمی تواند لحظه ای از مزه کردنش دست بردارد خدایا کجا خوبی کرده بودم که گوشه چشمی به من کردی و فرشته آسمانیت را نزدم فرستادی هزاران بار شکرت کنم کم است.... سامیار عزیزم روزهای سختی رو گذروندم ولی تمام امیدم به خدا بود من رو دو بار به اتاق عمل بردن با ریسک کما رفتن من و ... به زودی میام و واست همه چیز رو می گم پسرم این روزها از نگاه کردن به تو سیر نمی شم زندگی من... ...
نویسنده :
مامان
15:35
خدایا فردا شب پسرم رو می بینم به کمک بزرگی و لطف تو
سلام مامی جون این راه طولانی دیگه تموم شد و فردا صبح شما تو بغل مامی هستی اگه خدا بخواد فردا من میتونم کلی ببوسمت عزیزم اما دلم برای همه شیطونیت تنگ میشه چقدر شیطون بودی تو قربونت برم &n...
نویسنده :
مامان
22:50
آخرین دو نفره های من وپسرم
سلام عزیز دلم این روزها دیگه آخرین روزهای دو نفره ما هست و شما هم دیگه تکونات کم شده و جات تنگ شده خواستم بابت این نه ماه که پسر خوبی بودی ازت تشکر کنم عزیزم شما مامی و اصلا اذیت نکردی و من تا اینجا ازت راضیم پسرم منم البته سعی کردم تا جایی که میشه شما رو اذیت نکنم قربونت برم فقط روزهای آخر که میرفتیم سرکار پسر مامی حسابی عصبانی میشد قربونش برم تا می شستم پشت pc مدام با ضربه های پاهای توپولت به مامی می گفت پاشو و نشین روز آخر ...
نویسنده :
مامان
22:39